آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

آراد نبض زندگی

بعد از مدتها....

سلام عزیز دل مامان... یه چند وقتی بود که اصلا وقت نمیکردم بیام و برات مطلب بزارم...کلی حرف برای گفتن هست که نمیدونم از کجا شروع کنم...این روزا کلی سرت با هومن مشغوله....کلی کتک  کاری میکنین با هم...گاهی اعصابم از صداهای نا بهنجارتون خیلی خسته میشه ولی با خودم میگم خب بچه این دیگه .... بعضی موقع ها با هم میریم حیاط و شما تا میتونی اسکوتر سوار میشی و توپ بازی میکنی...گلهای باغچه هم بی نصیب نمیمونن از برکت وجودت...همشونو پرپر میکنی و میریزی زمین...دلم براشون میسوزه...   امسال نتونستیم بریم مسافرت....دلم از تو خونه موندن پوسیده...احساس میکنم همه روزا مثل همن و تکراری....گاهی وقتا خیلی خسته میشم...ولی وقتی...
29 شهريور 1392

عروسی خاله سمانه جون....

سلام عزیزتر از جونم.... عزیز دلم انش الله روزی برسه که داماد شدنتو ببینم.....الهی آمیننننننننننننننننننننن بالاخره خاله سمانه رو هم عروس کردیم و فرستادیمش سر خونه و زندگیش.....شکر خدا مراسم خیلی قشنگ و با شکوهی برگزار شد که بهمون فوق العاده زیاد خوش گذشت.... جونم برات بگه از روز عروسی.....چون قرار بود خاله سمانه اینا برنامه عکاسیشونو توی یه باغ اجرا کنن واسه همین عکاس ازشون خواسته بود تا برای ساعت 11 آماده باشن....و از اونجایی که من و بابایی هم همراهشون بودیم واسه همین با خاله سمانه و خاله بهاره 5 صبح رفتیم آرایشگاه.... وایییییییییییی شب قبلشم به خاطر مراسم حنابندون تا صبح نخوابیده بودیم واسه همین بسی فراوان خواب...
8 شهريور 1392
1